شنبه، روزی که رای ها رو می شمردن، توی فرودگاه نشسته بودم منتظرِ هواپیمای ملخی کوچولویی که از آخرین جلسه کلاسم منو برگردونه آکلند. برات نوشتم که "...موسوی انتخاب می شه و ما دل گرم تر و امیدوارتر می شیم به دموکراسی و آینده...".
نامه رو برات نفرستادم. یه جایی قاطی این روزهای تلخ و غیرقابل باور گم شد. چند روز پیش پای تلفن نامه رو برات خوندم و دل جفتمون گرفت.
۴ نظر:
:(
دل خيليا گرفته ... حتي با اينكه نامتونو نخوندن...
benvis dige looloo!
صبا جون تهدیدت موثر واقع شد!
ارسال یک نظر