۶/۱۷/۱۳۸۸

جالبمان می شود (شاید هم کمی جوگیر می شویم):

- آزاد شدنِ خرمشهر توی فهرستِ انگولک کننده های احساسات ملی من بود اما رتبه ی بالایی نداشت. مثلا در حدِ ایران ای سرای امید شجریان مو بر تن من راست نمی کرد. اما حالا با تر و تمیز شدنِ چهره ی خیلی از مفاهیم، من برای دوستِ بریده از ایرانم داستانِ مقاومت محمد جهان آرا و شان نزول "ممد نبودی ببینی" رو تعریف می کنم و بغضم می گیره...

- وقتی از زبانِ دهه ی شستی های به-زعمِ-تا-پیش-از-اینِ-خودم-صرفا-سوسول می شنوم که "بسیجی واقعی همت بود و باکری"، می رم سراغ زندگی نامه شون که ببینم کی بودن و چی کار کرده ان...

عجیبمان می شود!


۲ نظر:

kimia گفت...

Gouya man be dalile bi savadi o kam houshi nemidunm ke bar inha che gozashte, leza nemidanam az che ajibetn mishavad?ama lafze ajibeman mishavad ro besyar dust daram

خودم را معرفی نمیکنم گفت...

من مطمئن نیستم که اگر آن بسیجی های شهید که در اذهان مردم شان و مقام بالایی دارند در حال حاضر زنده بودند آیا مثل جوجه بسیجی های امروزی هموطنان ما را کتک میزدند یا خیر...