هواپیمای ملخیِ نونزده نفره با خلبانِ خوش تیپِ خانوم، از توی ابرهای آکلند رفت بالا و بیست و پنج دقیقه بعد دوباره فرو رفت توی ابرها و توی یه شهرِ کوچولو به اسم فانگارِی فرود آمد. هفت ساعت کلاس، با احتسابِ ناهار و قهوه و دعای مائوریِ اول و آخر کلاس و تاخیرِ شاگردا که به "وقتِ مائوری" سرو کله اشون پیدا شد، خیلی خیلی دلچسب تر و باحال تر از اونی پیش رفت که انتظارشو داشتم. لباسِ رسمی ای که کلی باهاش برای جماعت "فشن شو" رفته بودم، زیادی رسمی از آب در اومد که احتمالا تا آخرِ کلاس به جین و کفش ورزشی استحاله اش می کنم... یه جورِ خطی و کم شیبی که خیلی توی ذوق نزنه!
ماچ و بوس و Hongi و خنده و بخور بخور و آواز: به جامعه ی مائوری خوش آمدید...
عکس از این جا.
۲ نظر:
I like the idea of gradual transition from official to casual.
in google reader forsate comment o az man gerefte.. mikhoonam o rad misham .. mesle oon moghe ha ke hameh telephone nadashtan o mioomadan dame khoone adam o adam khoone nabood nameh mindakhtan too khoone ke oomadim naboodin .. alanam comment gozashtan too weblog hamoonjoori shode :D
ارسال یک نظر