۷/۱۶/۱۳۸۸


کتابِ The Guernsey Literary and Potato Peel Pie Society رو یک نفس خوندم و کلی بهم چسبید. خوندنش مثِ خوندن بابالنگ دراز و دشمن عزیز بود... البته داستان این کتاب یه جورایی تطابق یافته- با خواننده های- بزرگ سال -تره. کتاب در قالب نامه و تلگراف بینِ ده بیست نفر آدمِ مختلفه. گاهی این قالب کمی دست و پاگیر به نظر می آد و دست نویسنده رو می شه. مثلا دو سه تا از نامه هایی که از طرف آدم های مختلف نوشته شده ان، یک داستان رو تعریف می کنن اما به طرز واضحی نامه ی نفر بعدی دنباله ی نامه ی نفر قبلیه... ولی خب کتاب اون قدر شخصیت های داستانی مختلف داره که فکر کنم بی اشکال از آب در آوردنش خیلی خیلی سخت باشه.

داستان کتاب در انگلیسِ یک سال بعد از جنگ جهانی دوم اتفاق می افته. یک خانوم نویسنده، جولیت، به طور اتفاقی یک نامه از جزیره گرنسی دریافت می کنه در مورد یکی از کتاباش... طی یک سری نامه نگاری بین جولیت و سکنه ی جزیره، کلی داستان جالب از دوران اشغال گرنسی بیرون می آد که جولیت تصمیم می گیره بر مبناش یک کتاب بنویسه.

ظاهرا در دوران اشغال گرنسی توسط آلمان ها، کلی مقررات سفت و سختی بر اهالی جزیره که عمدتا کشاورز بودن، حاکم بوده. از جمله این که سربازهای آلمانی حساب و کتاب دقیق همه گاو و گوسفند و خوک های مردم رو داشته ان. چند تا از کشاورزها موفق می شن که طی یک شب جنازه یک خوک مرده رو به جای یک خوکِ دیگه هم جا بزنن و بعدش با خوکِ زنده ی اضافی شون یواشکی یک مهمونی مفصل بگیرن. بعد از مهمونی، سربازها چند نفر از مهمون ها رو در راه برگشت موقع حکومت نظامی دستگیر می کنن. یکی از مهمون ها خلاقیت به خرج می ده و می گه که همه شون از یک جلسه ادبی می آن و حساب زمان از دستشون در رفته بوده و البته همه آلمانی ها دعوتن که توی جلسه هاشون شرکت کنن. آلمان ها هم که می خواستن نشون بدن که از فرهنگ و ادبیات حمایت می کنن، آزادشون می کنن. صبح روز بعد، یک سری کشاورز کم سواد و دور از کتاب به خودشون می افتن که چه جوری یک گروه ادبی ای که مثلا مدت هاست از شروعش می گذره رو راه بندازن...

یکی از عناصر اصلی کتاب، وجودِ مخاطب های سراپاگوشیه که این نامه ها براشون نوشته می شن. مثلا رفقای خیلی خیلی نزدیکِ جولیت، که نویسنده بتونه به راحتی جزییاتِ روابط عاشقانه ی بین جولیت و یکی از کشاورزها رو توضیح بده. اینم به نظرم یکی از نقطه ضعف های کتابه... فرم کتاب اون قدر دست و پاگیر می شه که نویسنده مجبوره مدام فرضیه اضافه کنه...

با این همه من از خوندنش خیلی لذت بردم. کتابش جون می ده برای وقتی که آدم می خواد ذهنش رو توی یک چیزی غرق کنه. ( حیف که هری پاتر تموم شد! واقعا مخدر خوبی بود...) خوندنِ نامه ها هم منو یاد نامه هایی انداخت که با دوستای خودم می نوشتیم.


۲ نظر:

ليلا گفت...

آخ جون منتظرم که کتابه برسه دستم. دومیه توی لیستم. بعد از تصویر دوریان گری. :)

یگانه گفت...

خوب باز هم بنویسیم دیگه...