۶/۰۵/۱۳۸۱

امروز هم نوبت فريدون فروغيه كه هي توي سرم چرخ بزنه ... ديروز يه نوار با كيفيت خيلي فجيع گير آوردم اما خودمو باهاش خفه كردم (اهل بيت بدبخت رو هم به هكذا!!)...

پشت اين پنجره ها دل مي گيره
غم وغصه دلو تو مي دوني
وقتي از بخت خودم حرف ميزنم
چشام اشك بارون مي شه تو مي دوني

و اين جاش كه صداش مي ره بالا:
عمريه غم تو دلم زندونيه
دل من زندون داره تو مي دوني
هر چي بش مي گم تو آزادي ديگه
مي گه من دوست دارم تو مي دوني


شايد چون داره موعد اين امتحاناي نازنينم نزديك مي شه اين قدر خوشحالم...بعدش دوباره زندگي اجتماعي رو شروع مي كنم!!! هورا!!!
بچه ها ... معاشرت... سفر... آواز ...حرف... بازي... شور و نشاط و كلي از اراجيف ديگه از اين دست...

هیچ نظری موجود نیست: