۶/۱۰/۱۳۸۱

اومديم يه جايي که کيبوردش به احمقي کيبورد قبلي نيست و مي شه يه دل سير اراجيف لاگيد!!!
من خوبم. هوا اين جا عاليه . منظره ها هم خيلي نابن. باحال تر از اون آدمان که از هر مليتي هستن و همه جور قيافه اي ميبيني و همه جور چيزي مي شنوي...
ديروز در حين يه پياده روي بي امان توي سطح آب دريا کلي عروس دريايي بزرگ ديديم. خيلي بزرگ بودن و خيلي نرم شنا مي کردن.
اون عمو نقاشه هم امروز بهم گفت نمي خواي ازم نقاشي بخري...به نظرم منظورش اينه که برو به بابات بگو منو به غلامي خودتون قبول کنين. خيلي حرفش تابلو بود نه؟!!
ديگه بايد برم.
باقي اراجيف باشه براي بعد!!

هیچ نظری موجود نیست: