هوا امروز محشره. آسمون سر صبح از اون ابرايي داشت كه يه طرفشون ميدرخشه. آسمون اون جوري بود كه انگار سوراخ شده و خورشيد داره روي زمين شره ميكنه.ميآم سركار و براي اين كه نذازم يه پردهي ناقابل سهم من از آسمون رو كش بره، پنجره رو باز ميكنم.همراه با سهم من از آسمون، بوق ماشينها هم ميريزه تو. و من كه عاشق آسمونم نه اخم ميكنم نه ناراحت ميشم. من به عاشق بودنم ادامه ميدم...
۶/۳۰/۱۳۸۳
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر