۷/۰۵/۱۳۸۳

هنوزم احمد نيك مهر لپاش گليه!!!
هنوزم علي زو تند تند حرف مي زنه و تو جا مي موني!!!
هنوزم غزاله قهقهه هاي چندين دسيبلي مي زنه!!!
هنوزم سيد يه حرف جدي ازش بيرون نمي‌ آد!!!
هنوزم روجا با يه لبخند آروم جماعت رو همراهي مي كنه!!!
هنوزم و من و پري هر دو دقيقه يه بار نوستالژيكمون اوخ مي شه و ياد همه ي سفرهاي رفته و نرفته مي افتيم...
هنوزم من همون آدم سابقم فقط يه حلقه روي اون راه مارپيچ بالاتر رفته ام و دارم به زير پام نگاه مي كنم. به يه لولوي كوچيك تر و جوگيرتر و ساده تر...اين بار اما به بقيه ي بچه ها هم يه نگاه مي ندازم كه اونا هم روي مارپيچ واستاده ان و اونا هم دارن به زير پاشون، به اونجايي كه ازش اومده ان نگاه مي كنن...

و حس مي كنم كه بابت خيلي چيزاي بزرگ و كوچيك، خيلي آدماي دور و نزديك، خوشبخت و مسلحم!!!
اين جورياس داداش...

هیچ نظری موجود نیست: