۸/۱۲/۱۳۸۳

شهر كتاب برج آرين ابتكار قشنگي زده بود: يه سري كاغذ درست كرده بود با عنوان "كتاب‌هايي كه من خوانده‌ام" يا يه همچين چيزي. و بعد آدماي مختلف توش در مورد كتابايي كه خونده‌ان و دوست داشتن نوشته بودن. كلي با نوشته‌هاي مردم سرگرم شدم . نحوه‌ي نوشتن آدماي كتاب‌دوست و دست‌خطشون واقعا جالبه...و بعد هم اين ابتكار ديگه‌ي شهر كتاب كه روي ديوار دو تا جا باز كرده‌بودن با عنوان:
كتاب‌هايي كه شما پيشنهاد كرده‌ايد
كتا‌ب‌هايي كه ما پيشنهاد مي‌كنيم
و زيرش يه سري كتاب پيشنهادي گذاشته بودن...
واقعيت اينه كه كتاب‌هاي ما خيلي محدودن و اونايي هم كه ترجمه و چاپ مي‌شن هم هزار جاشون قيچي قيچي شده ‌ان اما با اين حال ديدن اين حركت‌ها دلگرم كننده‌است.
كم كم دارم به وضعيت كتابفروشي‌هامون اميدوار مي‌شم. نمونه‌هاي كتاب‌فروشي‌هاي موفق و مبتكر زيادند: نشر ثالث، نشر چشمه، كتابسراي نيك و هزارجاي ديگه كه نرفته‌ام...
بعضي وقتا يادم مي‌ره كه يه كارايي رو بايد انجام بدم. يادم مي‌ره كه توي خيابون انقلاب قدم زدن و كتابا رو زيرو كردن از استاربرگر رفتن و چيكن چيز و سيب‌زميني خوردن بهتره... با پرستو به اين نتيجه رسيديم كه بعد از يه وقتي بايد حواست به تفريحاتت باشه. وقتي از محيط دانشگاه اومدي بيرون، محيطي كه خود به خود تو رو به سمت كتاب‌بازي و فيلم بازي و كوه‌نوردي هدايت مي‌كرد، بايد به اين ‌ها فكر كني و براش برنامه‌ريزي كني. فسيل شدن كه شاخ و دم نداره!!

هیچ نظری موجود نیست: