گفتگوي ديروز شرق با شمس لنگرودي رو در مورد هنر و جهانى شدن بخونين.
آبباريكههايي كه دارن عطش شعر و داستانخواهي ما رو جواب ميدن به كجا ميرسن؟!؟
راستش به نظرم خيلي خوبه كه آدم خلاء شعر و ادبياتشو با آثار جهاني پر كنه اما شعري كه به كلام و زبان خود آدم گفته بشه يه چيز ديگهاس...من دلم آثار جديد و نغز ميخواد. دلم شعراي برجستهي هم نسلمون رو ميخواد...
دلم ميخواد چند تا غول ميداشتيم: عين اونايي كه نيوتون روي شونهشون واستاد تا دنيا رو بهتر ببينه... من حس ميكنم كه دندههام از فقر فرهنگي زدهان بيرون!!
(هيچ فكر كردي وقتي كه داري به كافههاي كوچيك پاريس فكر ميكني و اين ايده رو با ولع مينوشي كه قراره از بحثاي داغشون سيراب بشي، هنوز ممكنه توي صرف فعلهاي گروه سومشون لنگ بزني؟!؟ بيدليل عصبانيم... هم از فعلاي گروه سوم و هم از تصاوير احمقانه و التيام بخش و بچه گولزنكي كه ميسازم...از دست ادبيات معاصرمون هم عصبانيم...)
۱۱/۲۸/۱۳۸۳
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)


هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر