راديو پيام و دهه فجر و ايران اي سراي اميد شجريان...
ايران اي سراي اميد
بر بامت سپيده دميد
فقط اميدوارم كه تا سهراهضرابخونه آهنگ تموم بشه و نصفه كاره نمونه....
بنگر كز اين ره پر خون
خورشيدي خجسته رسيد
به ره پرخون فكر ميكنم و كلمهها روي لبام ميماسن... ره پرخون و اين خورشيد خجسته...
صلح و آزادي جاودانه بر همه جهان خوش باد
يادگار خون عاشقان
خون عاشقان خيلي بيشتر از خون شهيدان (كه هميشه هم ازشون لولو دميده) حس ايجاد ميكنه... حداقل اونقدر مفهومش خالي از معني نشده هنوز...
اي بهار
اي بهار تازه جاودان بر اين چمن شكفته باد
بهار تازه؟ هيچ وقت اين قدر بهار نبوده اين ورا!!
ميرسم سركار توي اين فكرم اون دورهاي كه شعر مرغ سحر رو نوشتن، مردم چه حسي داشتن... اول به اين فكر ميكنم كه مشابه اين دوره بوده... بعد فكر ميكنم احتمالا به تيرگي و افسردهحالي الان نبوده. حداقل اين كه كسي دست و دلش رفته كه شعر بنويسه!!
بعدش به اين فكر ميكنم كه برخلاف مانيفستهاي ديگه مرغ سحر صحبت از "ما" نميكنه. چيزي كه با روحيهي پشت-ما-قايم - شدن- و-كمتر- محكوم- شدن - ايراني در تناقضه. و بالاتر از اون: اوج نااميدي و تنهايياي كه فقط به فكر خودتي و ميخواي بري... پذيرش بگيري يا مهاجرت كني...
نميدونم كه دارم غلو ميكنم يا نه.
۱۱/۱۵/۱۳۸۴
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر