۱۲/۲۲/۱۳۸۴

يه بيماري‌اي هست كه ره‌يافتنش به درون آدم از شرك خفي - همون برنامه‌ي مورچه‌ي كوچيك و شب تيره و سنگ سياه و از اين جور حرفا- هم نامحسوس‌تره: بيماري لواشك .
تا به خودت بجنبي مي‌بيني كه توي كيفت پره از لواشك و هي داري لواشك مي‌خوري و خوب كه دقت مي‌كني مي‌بيني كه از جلوي هر مغازه‌اي كه رد مي‌شي ناخودآگاه (پلنگ صورتي رو يادتونه وقتي هيپنوتيزم شده بود؟) مي‌ري تو و مث جن‌گرفته‌هاي بي‌اراده مي‌پرسي: آقا لواشك دارين؟ آقاهه هم انواع اقسام لواشك‌هاي شمشك رو مي‌ذاره روي پيشخوان و بقيه‌اش رو هم ديگه يادت نيست....

بيماري كرانچي رو به سلامتي از سر گذرونده بودم و تازه داشتم وارد اجتماع انسان‌هاي سالم و بااراده مي‌شدم كه يك لحظه غفلت كار دستم داد. من يك معتاد بدبختم...

هیچ نظری موجود نیست: