رییس خوب به کریستین می گن! از مارسی برام ای-میل می زنه (لامصب حتما هم داره کلی پنیر خوشمزه و نجسی بوردو می خوره و به اینترنت پرسرعت وصله!) که این کارو بکن و پشت بندش هم کلی لبخند: :)
کارمند خوب (بخوانید احمق احتمالا!!) هم به من می گن که با دیدن اون " :)" ها احساس رضایت بهش دست می ده و دور از جون مث اسب...
البته وقتی هم لازم باشه خنگ بازی های منو کما فی السابق ماله کشی می کنه و ازم طرفداری می کنه...
*******
توی فاصله های کوتاهی که خانوم ز. از اتاق می ره بیرون، فرصت داریم که در مورد موضوعات محرمانه حرف بزنیم: پذیرش من، ویزای آلمان اون، مهمونی خونه کریستین و صد البته خودِ خانوم ز.!
ازش می پرسم که توی این دو سال تو آلمان چه کارایی می خوای بکنی؟ انگار کلی این روزا رو روش فکر کرده باشه، می گه قصد داره بچه به دنیا بیاره، کلاس زبان بره و اگه شد دنبال کار بگرده.
کلی از برنامه اش خوشم اومد!
*******
مدیر بازاریابی تونسیه و داره فارسی یاد می گیره. سرعت پیشرفتش خداس. دیروز توی جلسه اصرار داشت که فارسی حرف بزنه. می خواست از یه مدیر حوزه بپرسه که برای دریافت صابون مایع دستشویی مشکل دارن یا نه. خب در واقع چیزی که به گوش ما رسید این بود که: آقای احمدی! شما مشکل دستشویی ندارین؟!؟!
۹/۲۰/۱۳۸۵
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر