۲/۰۶/۱۳۸۶

از پست های راهی برای رهایی

امروز سوسن زنگ زد. خیلی وقت بود گمش کرده بودیم، از وقتی از اوین آزاد شد و به خانه پدرش، جایی که از 14 سالگی برادرش در آن به او تجاوز می کرد برگشت، جایی که سکوت مادر و تایید پدر، سالیان سال وحشت شبهای او را تداوم می بخشید، تا اینکه مردی در زندگیش پیدا شد که می گفت دوستش دارد و سایه سنگین برادر را از سر او کوتاه می کند که کرد اما وقتی او و سوسن به اتهام رابطه نامشروع دستگیر شدند، تجاوز سالیان سال برادر شد موضوع اتهامی سنگین: "زنای با محارم". وقتی سوسن را در اوین یافتیم، مجازات اعدام در انتظارش بود
به این فکر می کنم که بی پناه تر از این هم می شه بود؟ به این فکر می کنم که چرا راه حمایت از چنین زنی باید بسته بشه... به این فکر می کنم که چقدر فاصله مونده تا امنیت و آسودگی ... به این فکر می کنم که

۵ نظر:

ناشناس گفت...

يه مدته كه پستات خيلي ناراحتم ميكنه به اين دليل كه احساس مي كنم چرا(؟)هيچ كاري نميتونم بكنم؟! اين يكي ديگه خيلي ناراحتم كرد، از يه چيزاي ديگه هم تو زندگيم ناراحت بودم، شايد واسه اونا هم هست....چند وقته با اتوبوس و ميني بوس مواجه مي شي هرجاي تهران ميري. اونم اول فصل گرما. وقتي به شعورت توهين ميشه درد ميره تو جونت، به سختي مياد بيرون. بديش اينه وقتي زني اين اتفاق زياد واست ميافته.....

ناشناس گفت...

چند وقتی است زیبا می نویسی و دلیل زیبا نوشتنت را هم کاش بنویسی
ما که طلبه شدیم بیایم و بریم ایول آبجی برو داریمت!ا

ناشناس گفت...

vaaai cheghadr khoshgel shodi, pas to chehre ham dashti ? safhat ham ke googooli shode, mobarake.

ناشناس گفت...

salam golam
miss you shodam vasat
boos

azade گفت...

چقدر وحشتناك لاله. باورش سخته