۲/۱۸/۱۳۸۶

اسمش روشه:
زنگ تفریح! یعنی وقتی که باید توش بالا پایین بپری، با دوستات بگی و بخندی، بستنی بخوری، قدم بزنی
چند وقته که زنگ تفریحم شده گشتن تو سایت های خبری از این ور به اون ور... خبرها یکی از یکی بدتر و تلخ تر. تا رسیدم به سنگسار دختر 17 ساله در عراق. فیلمش رو هم توی لینک گذاشته ان. عین احمقا کلیک کردم رو فیلم و فقط ثانیه اول رو تاب آوردم... درد و ترس و تلخی و استیصال

یاد همکار محترمی می افتم که با هم در مورد سنگسار بحث می کردیم. به یه توهماتی مث حفظ بنیان خانواده اشاره می کرد و این جمله معروف "تو عربستان تا حالا دیدی کسی دستش قطع شده باشه؟"... چه جوری می شه به چنین طرز فکر حالی کرد که فردیت انسان ها محترمه؟ که اون جماعتِ سنگ زنندهِ مریض، صلاحیت قضاوتِ رابطه خصوصی انسان ها رو نداره؟ که رابطه فردی چیزی نیست که اصلا کسی اجازه داشته باشه قضاوتش کنه؟

با این توده بیمارِ درهم پیچیده چی کار می شه کرد؟ به کسی که مشتاق سنگ زدنه چی می شه گفت؟ این سیستم تا کجا می خواد پیشرفت کنه؟

۱۴ نظر:

The Spring Breeze گفت...

man o tasavor kon dar haal e aah keshidan... in halaat e man e dar chand hafteye akhir ba'd az khoondan e taghriban har site e khabari ! life sucks baba, chikar konim vagheán?

ناشناس گفت...

اول گفتم مگه خلم که ببینم؛ بعد گفتم نه باید ببینم؛ خوشبختانه یا بدبختانه کامپیوترم بازش نکرد.

واقعا چی می شه گفت؟ ما جماعتی هستیم خیلی فضول که فضولی در خصوصی ترین جزییات زندگی انسان ها جزو وظیفه و صدور هر حکمی مطابق میلمون تکلیفمونه. اینو می تونی تو ابتدایی ترین مسایل زندگی ببینی و به اساسی ترین اونها ربط بدی. همکار عزیزمون که یادته اونو تعمیم بده به کل جامعه. می دونی که اینقدر دلم پره و از وقتی اومدم اینجا پرتر شده که اگه ولم کنی تا فردا برات می نوبسم و خون گریه می کنم . ولش کن

ناشناس گفت...

neshte bala male man bood. az asabaniat yadam raft esmao benevisam.

ناشناس گفت...

واقعا توي ايران بودي ، چقدر از اين وقايع نابهنجار رو مطالعه مي كردي؟ آدم تاچشمش به اينترنت بدون فيلتر افتاد كه نبايد با خودش هركاري بكنه!!

ناشناس گفت...

جالبيش اينه كه اگر يه مرد كه از جنس برتره! اين عمل بد و كه شايسته مرگه رو انجام بده اصلا مشكلي نداره چون ميتونه با چند تا ايه و جمله عربي اسم صيغه بزاره روش!تعدادشم مثل عدد بينهايت تعريف نشده! حالا چند تا همسري كه بماند، تا چهار تا بيشتر جا نداره... حتي جرات نمي كنم برم سراغ سايتش چه برسه به اينكه ببينم. به اندازه كافي از صبح تا شب صحنه هاي قشنگ! ميبينم كه بايد سعي كنم فراموششون كنم...

ناشناس گفت...

نمی دونم بعضی ها چگونه فکر می کنند...ولی می دونی این بعضی ها خیلی هستند..........

ناشناس گفت...

چیز غریبش اینه که به نظر این بنده خدا فقط تصمیم داشته با یکی از یه مذهب دیگه ازدواج کنه...یعنی بدبخت اصولا هیچ حرکتی انجام نداده بوده بلکه "می خواسته" انجام بده. خوشم میاد وقتی هنوز چیزی در عمل رخ نداده هم می تونی به قتل برسی...و باز فجیع تر این که چه قدر در فرقه ها و مذاهب مختلفی این رسم سنگسار بابه. می دونی در یه سری باورها و دین های خیلی قدیم وجود داشته و احتمالا در سیستم های خیلی بنیادگرای امروزی می خواد مسلمون باشه یا یه فرقه دیگه...

ناشناس گفت...

به عنوان بزشکی که در تماس مستقیم با توده زنان جامعه هستم و هر روز خشونت علیه زنان می بینم و نمی تونم بیتفاوت باشم تلاش کردم کمکی کنم اما مشکل اینجاست که زنها خودشون هم حاضر به تحول نیستن و نقش سنتی شون رو بذیرفتن واتفاقا از کسانی که بخواهند این ساختار بهم بزنند بیشتر بدشون میاد تا از شوهر هایی که اینها رو کتک میزنند! و تنها راه حل افزایش سواد و تحصیلات خانمهاست تا در نهایت خودشون به خودشون کمک کنند اما توصیه میکنم شما دوستان خارج از ایران سعی کنید از زیبایی ها انجا لذت ببرین و با یاد ایران زندگی نکنید که جز غم غربت چیز دیگری ببار نمیاره!

ناشناس گفت...

cheqad ounA badan... cheqad mA khoubim...
.
.
.
.
bikhiAl bAbA........

Laleh گفت...

زیگموند لنگری؟!؟! زود باش بگو منظورت چیه؟ من دارم "آدم بد تراشی" می کنم که در مورد خودم احساس خوبی پیدا کنم؟
با این استدلال در مورد همه چی باید حرفی نزد چون داری تلاش می کنی که نسبت به خودت حس خوبی پیدا کنی؟
نوشته من غیبت والدبه والد نبود. بالغی بود که از ترس و عدم امنیت کودکش داره حرف می زنه و فکر می کنه که با حرف زدن در موردش بقیه هم حرف می زنن و راه به یه جایی می بره.
نظرت چیه؟

ناشناس گفت...

تو خون خودت روکثیف نکن. خودم که بزرگ شدم همه شونو واست می خورم

ناشناس گفت...

You guys are making things too complicated... keep it simple and then try to analize it.


ezat ziad
Farmoon.... :)

ناشناس گفت...

واقعاً به نظرت راه به جايي مي‌بره؟
در اين بخش - كه به نظر مي‌رسه پشتِ قضيه ترس و احساسِ عدمِ امنيتِ كودك وجود داره - با تو موافقم. اما روش.... هنوز همون برداشت رو دارم. يه خورده «جنتل پرنت» شايد قاطيش شده. البته تلاشِ هميشگيِ تو براي آزادانديشي قابلِ درك و ستايش‌برانگيزه، اما چيزي كه تو ازش حرف مي‌زني، وضعيتِ «اين‌زماني» و «اين‌مكاني» تو نيست. شايد من اين‌جا دچارش باشم و يه وقتي بخوام دردمو فرياد بزنم؛ اما تو، اون‌جا، توي اون‌همه قشنگي، چرا بايد دنبالِ چنين موضوعي باشي براي حرف زدن و نوشتن؟... و بازم مي‌پرسم، به نظرت راه به جايي مي‌بره؟....
(از طرحِ اين موضوع، چه هدفي داري؟؟)
و اگه بپذيريم كه آدم‌ها به «پيام نهفته»ي هم پاسخ مي‌دن، يه نگاه به كامنت‌هايي كه ملت برات نوشتن، شايد قضيه رو روشن‌تر كنه.....

نظرِ تو چيه؟

Laleh گفت...

اتفاقا به نظر من این جا به قول تو بین "این همه قشنگی" بیشتر به درد می آی وقتی جایی که ازش اومدی رو به سنگسار کردن آدما یا بدوی بودن ملتش می شناسن.
در بهترین حالت به تو به چشم یه استثنا نیگا می کنن نه به عنوان یک ایرانی عادی مث خیلی های دیگه.
چیزی بیشتر درد آوره اینه که برای انجام کارایی که برای بقیه مردم دنیا و عادی و طبیعیه، تو بارها قبلا ترسیدی و لرزیدی.
اینه که دوست داری کشورت برات احساس امنیت تداعی کنه، دوست داری به رفقات توضیح ندی که ما واقعا انسان های باحال و طبیعی ای هستیم.
به نظر من آدما تو خارج از کشورشون بیشتر به ملیت خودشون متوجهن و به خصوص اگه خاورمیانه ای باشن، بیشتر با اتفاقات کشورشون درگیرن.