۲/۲۵/۱۳۸۶

برگای نارنجی به زمین خیس چسبیده ان. هوا سرد و تمیزه. مسیر برگشت رو برای خودم دلپذیرتر می کنم: توی راه به کتاب شیشم هری پاتر گوش می دم و به هم دانشگاهی- هم خوابگاهی های رهگذر لبخند می زنم!ا

۶ نظر:

ناشناس گفت...

زندگی شیرین میشود

عزت زیاد
فرمون

ناشناس گفت...

هنوز هم مقايسه تصوير اونور با اينور منو متعجب مي كنه!

ناشناس گفت...

اون لبخندت من رو کشته.

ناشناس گفت...

...
نه من
نه تو
درآینه
تصویر ما رو خط زدن
...
و تو همچنان
به رهگذران لبخند بزن
...
! به روزم

ناشناس گفت...

vay doostam, mitunam ghiafato tasavor konam dar hale harry potter goosh kardano labkhand zadan.vay ke cheghadr to mahi.booooooooooos

ناشناس گفت...

فقط يه مرگ خوار مي تونه با كتابِ ششم لبخند بزنه...
.... تو مافيايي
:D