۴/۰۱/۱۳۸۶

And So It Goes*

این روزا روزای آخر امتحاناس. بچه ها کم کم امتحاناشونو تموم می کنن و می رن. اینو می شه از سالن غذاخوریِ روز به روز خالی تر از قبل فهمید و از خنده های ما که قبلا گم می شد تو سرصدا و حالا طنین می ندازه تو سالن. میز ما هم قراره به زودی خالی بشه و از ده دوازده نفرِ ثابتش سه نفر بمونن.
سرعت رفت و آمد دوستام و آدم هایی که دوست داشته ام توی این یک سال اخیر سرگیجه آور بوده و همه اش بین دلتنگی رفقای رفته و هیجان رفقای جدید نوسان کرده ام.
تعطیلات بین ترم شاید وقت خوبی باشه برای این که یه کم با خودم معاشرت کنم. با خودم برم قدم بزنم و خودمو دعوت کنم این ور اون ور. نوسان خسته ام کرده!!!

ر.ک. کتاب سلاخ خانه شماره 5

۲ نظر:

ناشناس گفت...

man vaghean kheili kheli khoshhalam ke ba to ashna shodam. ye bar ham behet shayad kheli kootah ba to boodam vali to tasir gozartarin adm too zendegie man boodi. ashnayee ba to yeki az shanshaye zendegi man boode.(kheli asheghane bood na? vali haghighat dare).

ناشناس گفت...

از روی کتاب سلاخ خانه شماره 5 (یا کشتارگاه شماره 5) یک فیلم ساخته اند. من خوشم اومد ازش.... گرچه به نظرم بهتر از آن هم میتوانستند فیلم را تهیه کنند.

عزت زیاد
فرمون