از کنار بعضی قفسه ها باید فرار کرد: اولیس جیمز جویس و خشم و هیاهو و در جستجوی زمان از دست رفته... اگر هدف لذت بردن از ادبیات باشد، با خواندن خشم و هیاهوی انگلیسی فقط جان کندن نصیبم شود شاید!!
قفسه کلاسیک ها را با حسرت نگاه می کنم: دنیای شگفت انگیز نو، بیگانه، جود گمنام، گتسبی بزرگ، جنایت و مکافات... اگر سال ها قبل به اصل این کتاب ها دسترسی داشتم شاید برداشت دیگری داشتم از ادبیات کلاسیک... شاید باسوادتر و ادبیات-دان-تر می بودم...
قفسه کتاب های کودک خارجی جایی است برای دو سه صفحه ای نیکلا کوچولو خواندن و از فرانسه ی هنوز فراموش نشده خوشحال شدن...
بعد نوبت گشتن دنبال نام های آشناست برای نوستالژیک بازی یا برای این که ببینم چقدر از ترجمه هایی که خوانده ام به خود متن رفته اند: چخوف، ناباکوف، سلینجر، کوندرا... در این میان چخوف همیشه از همه به ترجمه هایش نزدیک تر می زند. چرا نمی دانم!
قفسه رمان های تازه تنها جایی است که دست به کتاب می برم و مقدمه و موخره اش را می خوانم و قیمتش را بالا پایین می کنم و به کتاب های نخوانده ی در حال خاک خوردن فکر می کنم و شاید هم آخر سر چیزی برمی دارم...
۵/۲۴/۱۳۸۶
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر