۷/۱۸/۱۳۸۶

لحظه های هیچ جوری نگذرنده، با استادی که داره طبقه پایین ناهار می خوره که بعدش بخواد بگه این برنامه ای که هفته پیش شروع کرده ام رو ادامه بدم یا نه
لحظه های خوابالویی از دیشبش دیر خوابیدن های شبکه حمل و نقل بازی
لحظه های دل به هم خوردگی از آخرین اخبار
لحظه های هزار بار فکر کردن به این واقعیت گریزی عظیم دسته جمعی
لحظه های خسته شدن از باز کردن سایت ها و ندیدن ردپای زنانه ای مگر به قصد سنگ باران شدن
لحظه های مافین خواهندگی و اراده های پولادین!
لحظه های آسمون سفید سمج نبارنده
و گاهی رنگ کوتاهی روی پنجره بالاسر که یعنی:
تا قبل از این که زار و زندگیت به فاک المکافات بره، پنجره رو ببند

لحظه های استاد شیکموی همچنان ناهار خوارنده!
استاد شیکموی فاعلی مرکب مرخم

هیچ نظری موجود نیست: