۷/۲۹/۱۳۸۶

این "سمندِ نوزین که قرارش نیست" و دهن ما را صاف نموده است
امروز از اون روزا بود که خیره می شدم به رد دویدن قهوه صبحانه روی لیوان و دونه دونه خورده های نون رو ردیف می کردم تو سینی...
شگرد زیاده برای "رج زدن یاس": دویدن ، فیلم با فیلم روشن کردن، خرید کردن (البته اگه با خودت لج نکرده باشی که هیچی بهت نیاد)، نیگا کردن چراغ های شهر وقتی قایق نزدیک تر می شه، دوش آب داغ یا سرد و پیتزای همراه با فلسفه خیامی!
امروز همه شلوارهای این راسته و اون راسته خیابون به صورت هم آهنگ یا تنگ بودن یا بدرنگ و یا گرون و یا بددوخت و یا همه اش با هم.
باید زودتر از اینا می فهمیدم، وقتی که دیدم موازی نبودن کاغذهای روی میز سه ساعته که ذهنمو مشغول خودش کرده.... روزِ بالازدنِ خصلت های anal retentivity روز خرید نیست، روز موزه و سینما و فضاهای بسته و کم نور رفتنه....
ته کافی شاپِ تودرتو و پر از قاب عکس و مبل سنگر گرفتم آخر، که دستِ اقرار به سنگینیِ این فاصله بهم نرسه. پشت فنجون و کتاب...
و voila! آرامش!!

۴ نظر:

ناشناس گفت...

Laleh, Chand taa filme khoob begoo baa ketabe khoob ... :) Lili

ناشناس گفت...

اي وروجك.... خصلت هاي چي؟ ....

ناشناس گفت...

hala bedone man miri shalvar bekhari hamin mishe dige,dafe dige baham berim mibini hame shalvara andaze va khoshdokht hastant!!

ناشناس گفت...

سلام لولو جون
به نظر من تو يه نويسنده زبردستي،‌ منتظر كتابات هستم.