۱۰/۳۰/۱۳۸۶



Moon Palace
از اون روزایی بود که تا مدت ها حسرتش رو خواهم خورد! از ساحل پرموج و پر خورده صدف تاکاپونا می اومدیم. رفتیم یه کافی شاپ خوشگل که قهوه و کیک بزنیم و کتابامونم از دستمون نمی افتاد. خوره گرفته بودیم هم زمان.
یکی از گارسون ها یه پسر دانشجوی فرانسوی بود که یکی از کتابا رو دید و شروع کرد در مورد نویسنده اش و بقیه کتابای نویسنده باهامون حرف زدن و حاصل اون گفتگوی وسط آوردن و بردن قهوه دو تا لیست کتاب های پیشنهادی ای بود که رد و بدل کردیم و خودکار من که با خونسردی گذاشت توی جیبش و منم چون در اوج احساسات انسانی/کتابی بودم صدام در نیومد!!

این کتاب اولین کتاب از لیست این رفیق خودکار دوست و تصادفی ما بود. کتابش جذابه و خیلی راحت خواننده رو با خودش همراه می کنه. اگه از کتابی مث تهوع سارتر خوشتون می آد، این کتاب ملایم تر شده اونه و قطعا ازش خوشتون خواهد اومد!
ظاهرا پل آستر، نویسنده کتاب، کتاب خوب دیگه ای هم داره به اسم New York Triology. بعد از این که سال چاپ کتاب رو دیدم یه کم در مورد سلیقه/فرهنگ کتابخونی خودم مشکوک شدم! درسته که باید کلاسیک ها و کتاب های قدیمی رو خوند اما فکر می کنم متکی بودن به کتابای ترجمه شده باعث شده که سلیقه ادبی خودم، و احتمالا خیلی های دیگه مث من، یه چندین سالی عقب بمونه از جریان نوی ادبیات.
مثلا یادمه یه کتابی که به عنوان پست مدرن خونده بودم و خیلی ازش حال کرده بودم و منو دچار این احساس کرد که چقدر به -روزم، قبل از تولدم نوشته شده بود.... دقیقا نمی دونم از این بحث می خوام چه نتیجه ای بگیرم! خواستم بگم که به قیف ترجمه رمان به فارسی و قیچی سانسور و تاخیر رسیدن محصولات ادبی به ایران فکر کردم و به محصول این سیستم، که من و شما باشیم!
همین!


توضیحات بعدا تر!
بعد از خوندن کامنت های رویا و بهمن به این نتیجه رسیدم که در مواضع "افکار پراکنده ایم " تجدید نظر کنم... و بهمن هم گفت که پل استر توی ایران کاملا شناخته شده ان! :)

۲ نظر:

Roya گفت...

منم مخصوصا اون اولا که اومده بودم اعصابم خورد می‌شد که چرا اصلا تو جریان کتاب‌های جدید و نویسنده‌های جدید نیستم و خیلی برام سخت بود که برم تو کتاب‌فروشی و کتاب بخرم.
ولی بعدا به این نتیجه رسیدم که تو زمینه کتاب بازم خیلی بد نیستیم (نه اینکه خوب باشیم‌ها). خیلی بعدش پیش اومد که تو گروه‌های کتاب‌خونی مختلف وقتی بحث می‌شد خیلی کتاب مشترک خونده بودیم. خوبی کتاب‌های خیلی معروف که ما تو ایران می‌خوندیم (بعضی‌هاشون خیلی هم کلاسیک نبودن) این بود که کتاب خیلی معروف از فیلتر سلیقه خیلی آدم‌ها رد شده. یعنی مثلا همین کتاب که تو راجع بهش نوشتی اگه ۱٪ احتمالش باشه یک کتاب‌خون دیگه هم خونده باشه مثلا کتاب‌های مارکز رو ۹۹٪ آدم‌‌های کتاب‌‌خون خوندن.
در ضمن مرسی از معرفی کتاب. بقیه لیست رو هم یواش یواش بنویس.

آق بهمن گفت...

سلام لولو
خدا به سر شاهده نمی خوام حال گیری یا مچ گیری کنم. این رو فقط برای جلوگیری از انحراف تاریخی می نویسم
راستش پل استر تو ایران نسبتا خیلی معروفه و فکر کنم چند سالی هم هست که معروف شده و بیشتر از 6 تا کتاب ازش ترجمه شده:
سه گانه نیویورک (که خودش سه تا کتاب مجزاست)، هیولا، کشور آخرین ها و یکی دو تا دیگه
از بعضی کتاباش حتی بیشتر از یه ترجمه تو بازار هست
چندین و چند مصاحبه هم ازش تو مطبوعات چاپ شده که آخریش یه مصاحبه مستقیم بود. یعنی یکی از روزنامه نگارای ایرانی از تهران زنگ زده بود و باهاش مصاحبه کرده بود
راستش من هم خیلی تعجب کردم که تو نمی شناختی اش
من که خیلی داستانی باز نیستم دست کم چهار تا کتاب ازش خوندم
واقیت اینه که من با این حس تو خیلی موافق نیستم. یه بار رفته بودم خونه یه همکار انگلیسی. یه زوج تحصیلکرده و کتابخون بودن. راستش بیشتر کتابایی که تو کتابخونه اش داشت به فارسی ترجمه شده بود و من هم خیلیاش رو داشتم. اتفاقا اونجا حس کردم ما تو این زمینه خیلی هم عقب نیستیم
البته عرق مترجمی من رو هم در دفاع از بازار ترجمه نادیده نگیر