۱۱/۲۷/۱۳۸۶

1- هنوزم نمی دونم که باید می رفتم توی بار و به Fly me to the moon زنده گوش می دادم و نوستل در خونم به غلغل می افتاد یا همون بهتر که اومدم خونه و خالتور نیوشیدم!!

2- بیست و هشت سالم شد.

3- فکر کردم لیست کتابای نصفه خونده ام رو بنویسم و توی بازی کتابای نصفه نیمه خونده شرکت کنم اما لیستش ماشالله تمومی نداشت!! مهم هاش اینا بود:
در جستجوی زمان از دست رفته: از فصل اول طرف خانه سوان بیشتر جلو نرفتم.
کلیدر: جلد دهم رو نصفه رها کردم... تحمل کشته شدن گل ممد رو نداشتم...
محاکمه و آمریکا و قصر کافکا: فضای پیچ پیچ و بروکرات و تیره و بسیار غیرخطی!... شاید یک روزی تلاش کردم قصر رو دوباره بخونم
جان شیفته: فکر کنم موجز نبودنش و این که همه اطرافیانم عاشقش بودن و من هی عاشقش نمی شدم زد توی ذوقم!!
نان و شراب: فکر می کنم زیادی جغله بودم برای خوندنش و کتابو حروم کردم... با خیلی از کتابا این جنایتو انجام دادم: شوهر آهو خانوم، نام گل سرخ، برمی گردیم گل نسرین بچینیم و کلی رمان های روسی و کلاسیک و مهم...

4- کتابایی که اگه الان دم دستم بودن دوباره می خوندم:
دائی جان ناپلئون
شازده احتجاب
داستان کوتاه چخوف
کلاس پرنده
چنین کنند بزرگان
عادت می کنیم زویا پیرزاد (مامانم متقاعدم کرد که رمانش خیلی هم خوب بود... نیاز دارم با حسن نیت بخونمش دوباره!)


۳ نظر:

گیس طلا گفت...

یعنی تو جان شیفته رو تا اخر نخوندی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
الان خودکشی می کنم

Unknown گفت...

تولد مبارک پس.

ناشناس گفت...

اون ناصر بالایی من بودم: غیاثی