۳/۰۴/۱۳۸۷

"تو چشات خواب مخمل، شراب ناب شیراز، هزار میخونه آواز، هزار و یک شبِ راز"*

می گم آره، شیراز واقعا یه شهری توی ایرانه و انگورش عالیه و برای شراب شیراز کلی شعر گفته ان...
خوشحال می شم بی خود و بی جهت.
چرا؟ چون برای اولین بار ایران برای دوستای من مترادف شده با یه چیز شیک؟ چرا این احساسی که همیشه می گه "گوربابای هرچی بقیه در مورد ایران فکر می کنن... اصلا به من چه" گم و گور شده توی وجودم؟


* این چیزیه که همیشه با دیدن اسم شیراز با صدای خواهرم، و نه با صدای ابی، توی کله ام خونده می شه!!!


۱ نظر:

ناشناس گفت...

در مورد ایران من هنوز دقیقا مطمئن نیستم که این طرفی ها درباره ش چی فکر می کنند، چون تصورات منفی خودشون رو با توجه به فرهنگ غالب خیلی به سختی جلوی طرف می گن. ولی متاسفانه فکر کنم این شراب و شیراز و انگور و خیلی از زیباییهای دیگه بسختی بتونه اثر یک خبر مثل سنگسار رو از ذهنشون پاک کنه.
در ضمن این "هزار و یک شب راز" نامبر وان من هستش از ابی و هیچ صدایی هنوز overwrite نکرده اونو!