۳/۲۱/۱۳۸۷

تهوع، ترس، تهوع

ازش پرسیده ان که نمی خوای بری خونه و اونم گفته نه زنم بد عادت می شه.
صحبت سرِ ساعت نه شب جمعه اس، اونم توی آکلندی که جمعه ها ساعت 5 بعد از ظهر همه جا تعطیل می شه و ملت شروع می کنن به خوشگذرونیِ شدید... صحبت از مردیه که با افتخار، راست یا دروغ، اعلام کرده که نمی ذاره زنش از خونه بره بیرون. صحبت شاید از زن تخیلی ایه که وجود نداره (کسی زن و بچه این آقا رو ندیده) ... ولی آدمی این جا وجود داره که با منشِ دیکتاتوریِ خودش حال می کنه...

نکته اول: فرهنگ زیبا و دوهزار و پانصد ساله رو باید بالاخره صادر کرد که جهانیان مستفیذ بشن.
نکته دوم: می بینم که پتانسیل وجود داره برای آموزش چهره به چهره و جزوه حقوق زنان و از این حرفا...
نکته سوم: چنین آدمی تعریفش می شه پررو یا بیمار یا ترکیبی از هر دو؟
نکته چهارم: تنها نقل قولی که من با واسطه از این آقا شنیده ام همین یه جمله بوده... ولی اون قدر برام سنگین بود که نتونستم هضمش کنم. من اصلا این آدمو نمی شناسم و فقط یه بار باهاش سلام علیک کردم. چیزی که منو می ترسونه و منزجر می کنه اینه که قواعد بازی های مردسالارانه رو می شه به راحتی پیاده کرد... یه مظلوم لازم داری که به بازی تن بده و یه آدمِ بیمارِ مردسالار... یک زنی یه جایی توی خونه اش نشسته و بچه اش رو بزرگ می کنه و شوهرش برای خودش توی مهمونی می چرخه و حال می کنه.




۲ نظر:

Mim Noon گفت...

يارو ايراني اه؟ يا کجايي؟

Laleh گفت...

به مرضیه: ایرانی اصیل!