دارم ناهار می خورم که سر و کله ی هم خونه ایم پیدا می شه. می گم صبح به خیر، انگار ما داریم توی time zone های مختلف زندگی می کنیم. می گه آره، من همیشه پنج شیش ساعت بعد از تو از خواب بیدار می شم.
آدم های شاد و خنده دار جذبم می کنن تازگی ها.
جزئیات مهم ان: ناخنِ سوهان نزده، بلوزِ در انتظارِ شست و شو، لیوانِ نشسته ی ظهر، پشت لبِ بند-نینداخته... می شه با جزئیات یه لیست طولانی و مهم ساخت و بقیه دنیا رو به آخر لیست، یا به محل مناسب تری، حواله داد.
نوشتن ام نمی آد. "سطحی شدن" کلمه ی خوبی برای این روزگارِ من نیست چون غرورم رو اوخ می کنه... به قول استامینوفن، انگار نه انگار شده ام، خیلی انگار نه انگار تر...
همین
آدم های شاد و خنده دار جذبم می کنن تازگی ها.
جزئیات مهم ان: ناخنِ سوهان نزده، بلوزِ در انتظارِ شست و شو، لیوانِ نشسته ی ظهر، پشت لبِ بند-نینداخته... می شه با جزئیات یه لیست طولانی و مهم ساخت و بقیه دنیا رو به آخر لیست، یا به محل مناسب تری، حواله داد.
نوشتن ام نمی آد. "سطحی شدن" کلمه ی خوبی برای این روزگارِ من نیست چون غرورم رو اوخ می کنه... به قول استامینوفن، انگار نه انگار شده ام، خیلی انگار نه انگار تر...
همین
۲ نظر:
I dont think 'SaThi shodan' serves the purpose either, in fact I think one can only reach the ultimate depth when he/she learns and finds interest in happiness
As long as its not a byproduct of 'bi khabari o bi hessi
برای من که خوندن همین نوشته ها از آدم های انگار نه انگار جالبه. این حرفت با نوشته اون پست که آدم ها و بی خیالی هاشون و لیوان های نشسته و کلا چیزهای کوچک جالب توجه نمی خونه ها.
ارسال یک نظر