۸/۲۶/۱۳۸۷

نمی دونم که به این می گن تمرکزِ بالا یا تمرکزِ پایین:

چشمم می افته به جلدِ دومِ محفلِ ققنوس. کتاب رو از یه جا باز می کنم و فرو می رم توش: هری داره فکر می کنه که چه جوری خاطره مربوط به تام رو از پروفسور اسلاگهورن بگیره... شراره مدت هاست که چندین جمله حرف زده و من هیچ کدومش رو نشنیده ام.

کارتون علاالدین رو با بی حواسی پخش می کنم و با دهنِ باز فرو می رم توی کارتون، بدون این که پلک بزنم، بدون این که از حالتِ کج و کوله و ناراحت نشسته ام در بیام...

احساس می کنم که مغزم همیشه آماده است که هشیاریش رو به پایین ترین مرحله ممکن برسونه و این به نظرم خیلی ترسناکه.

۳ نظر:

ناشناس گفت...

be in migan automatic defensve system perhaps. I have it too, and I guess sometimes its even a bonus to have it

ناشناس گفت...

I have been living with it for years now...it's not all that scary
...
-A

The Spring Breeze گفت...

hmmm, man hanooz age az har jaye ketaab e harry potter shoroo konam, ta tahesh o mikhoonam, har jeldi ham bashe farghi nemikone... fek konam maghz e man modathast ke be minimum activity reside.... va tekoon ham nemikhore!