۱۱/۱۱/۱۳۸۷



پسته ها شاپرک انداخته بودن. چندین هزار روزی بود که اتاقم پر بود از شاپرک های کوچولو. هر روز صبح جنازه دو سه تاشونو که توی فنجونِ چای شبِ قبلم خودکشی کرده بودن می شستم توی ظرف شویی. امروز مرکز تجمع شون رو پیدا کردم: پسته های نازنین ام.


هیچ نظری موجود نیست: