دیروز خسته و کوفته* از دانشگاه برگشتم خونه. تس می خواست بره اولین جلسه ی ترم جدیدِ گروه کرِ محله ی Mt Eden (که همون محله ی جدید ما باشه) و منم باهاش رفتم. فوق العاده بود. یه چیزی حدود پنجاه شصت نفر آدمِ پیر و جوون اومده بودن. استاد و رهبرِ کر، مکس، یه آقای اسکاتلندی الاصلِ جینگول و بینگول و هیپی-منش بود که بهمون یه مجموعه کارِ کوتاه و مختلف یاد داد که ملت بتونن تصمیم بگیرن که عضو کر بشن یا نه.
آهنگ هاش خیلی متنوع بود: اول یه تیکه کوچولو از یه آهنگ زولو خوندیم و باهاش ظاهرا به سبکِ آفریقایی پا هم می زدیم. بعدش یکی دوتا آهنگِ انگلیسیِ قدیمی که من نشنیده بودم و آخرش هم In the still of the night که یک خانومی تک خونی می کرد و بقیه هم با هارمونی های مختلف باهاش می خوندن: شودوب شودوب شودوب ... و تنورها هم می خوندن: بارام بارارم بارام!
من همیشه فکر می کردم که صدام بیشتر سوپرانو باشه اما دیشب همه اش توی قسمتِ آلتو واستاده بودم و به راحتی می خوندم. کلا قضیه خیلی غیررسمی تر و خودمونی تر از این حرفا بود. آدما توی هر گروهی که احساس راحتی می کردن وا می ستادن. و اگه احساس می کردن که صداشون طبیعی نیست می رفتن توی یه گروه دیگه.
یه کار باحالی که بعد از خوندن هر قطعه می کردیم این بود که در حالِ تکرارِ قطعه شروع می کردیم توی سالن حرکت کردن... این که از کنارِ باس ها و تنورها رد بشی و صداشونو بشنوی که دارن یه چیز کاملا متفاوت می خونن خیلی باحال بود...
من بسیار خوشحال ام!
* تازگی ها از خونه جدیدمون پیاده می رم دانشگاه و برمی گردم. می شه سرجمع هشت کیلومتر!
آهنگ هاش خیلی متنوع بود: اول یه تیکه کوچولو از یه آهنگ زولو خوندیم و باهاش ظاهرا به سبکِ آفریقایی پا هم می زدیم. بعدش یکی دوتا آهنگِ انگلیسیِ قدیمی که من نشنیده بودم و آخرش هم In the still of the night که یک خانومی تک خونی می کرد و بقیه هم با هارمونی های مختلف باهاش می خوندن: شودوب شودوب شودوب ... و تنورها هم می خوندن: بارام بارارم بارام!
من همیشه فکر می کردم که صدام بیشتر سوپرانو باشه اما دیشب همه اش توی قسمتِ آلتو واستاده بودم و به راحتی می خوندم. کلا قضیه خیلی غیررسمی تر و خودمونی تر از این حرفا بود. آدما توی هر گروهی که احساس راحتی می کردن وا می ستادن. و اگه احساس می کردن که صداشون طبیعی نیست می رفتن توی یه گروه دیگه.
یه کار باحالی که بعد از خوندن هر قطعه می کردیم این بود که در حالِ تکرارِ قطعه شروع می کردیم توی سالن حرکت کردن... این که از کنارِ باس ها و تنورها رد بشی و صداشونو بشنوی که دارن یه چیز کاملا متفاوت می خونن خیلی باحال بود...
من بسیار خوشحال ام!
* تازگی ها از خونه جدیدمون پیاده می رم دانشگاه و برمی گردم. می شه سرجمع هشت کیلومتر!
۴ نظر:
لولو من هم تو گروه کر دانشگاهمون می خونم و فقط خدا و شاید یک کمی هم تو بفهمید چقدر خوشنود و خرسندم!!!!
: )
به به چه کار قشنگ و باحالی. ادامه بده حتمن. :)
هر کسی که کمی تو موسیقی کلاسیک کار کرده باشه از اینجور کارها لذت میبره... (طرف صحبتم بیشتر ساناز بود)
ارسال یک نظر