۱۱/۲۶/۱۳۸۷

بیست و نه ساله شدم.
چندین ساله که به این نتیجه رسیدم که از روز تولدم به هیچ وجه خوشم نمی آد... منظورم این نیست که اگه چهار روز جلوتر (یعنی مثلا مصادف با سالگرد پیروزی شکوهمند) به دنیا اومده بودم بیشتر خوشم می آمد. کلا از بند و بساطی به نام تولد و علم کردنِ کیک و احساسِ شادمانی کردن بابتِ شق القمرِ به دنیا آمدن، خوشم نمی آد.
البته شاید فلسفه ی نویزی به نامِ کیک تولد (بگیر اصلا شادمانی برای تولد) این باشه که بره روی افکاری که هر دو دقیقه یک بار با لحنی طلب کارانه و شوکه شده و وحشت زده تکرار می کنن: یعنی من واقعا بیست و نه سالم شد؟ یعنی من یه سال دیگه سی سالم می شه؟ یعنی ... یعنی...



۷ نظر:

ناشناس گفت...

تولدت کلی مبارک. نگران سی سالگی هم نباش، از تجربه می‌گم هیچ فرقی با قبلش نداره!

Amin گفت...

تولدت مبارك
منم ارديبهشت 29 سالم تموم ميشه
حس بديه؛ اين دو دهگان مي خواد بشه سه
اصلا خوشم نمي آد :(

Unknown گفت...

salam

man az doost haye sanaz(farhangi) hastam ke hamishe wblogeto mikhoonam va doost daram .nokte jaleb ine ke manam 26 bahman mah 58 be donya oomadam va alan kamelan heseto dar morede vorood be 30 omin sale zendegi mifahmam.tavalodet mobarak ham rooz tavalodi!!!

Laleh گفت...

به رویا و امین:
مرسی! :-)

به روناک:
تولد تو هم مبارک روناک جان!

ناشناس گفت...

تولدت مبارک لاله جون. نترس سی سالگی خیلی هم وحشتناک نیست یه جورایی احساس آدم بزرگی بهت میده. اینجور که من دیدم زنا بهتر با سی سالگی کنار میان تا مردا برخلاف چیزی که شایع.

ناشناس گفت...

سلام لاله عزیزم. دلت برات خیلی تنگ شده دیروز شدیدا یادت بودم.فکر کردم خوب بود یک زنگ بهت میزدم (شماره تو هم ندارم البته)البته امروز یادم اومد که می تونم برات پیام بزارم.
دوست دارم.امیدوارم ببینمت.
یه عالمه بوس.
پی نوشت:اگه ایران اومدی یه خبری بده تو عید یا هر موقعی که بود دور هم جمع شیم.
فاطمه (غول بیابونی)

ناشناس گفت...

I dont like Birthday either
I never felt anything towards it at all Actually