۱۲/۰۲/۱۳۸۷

نوشتن از تابستانی که می رود و بارانی که می بارد طبعِ شاعرانه می خواهد و یک من احساساتِ رومانتیک...
نوشتن از انتخابات و خاتمی غلبه بر احساسِ داده-نداری می خواهد...
لیست های خرید و کارها و برنامه ها و روزمرگی ها به هیچ جای خودم نیست که بخواهد به جای کسی که می خواند باشد...
فیلم های دیده و ندیده را گفته اند و خوانده ام و خوانده اید...
آمارِ پست های منتشر نشده ی من شوکه آور است...

تابستان لعنتی نباید این قدر زود تمام شود.

۳ نظر:

ناشناس گفت...

امیدواریم تابستان شما تمام نشود، ولی زمستان ما که باید تمام شود. مردیم!

مریم اینا گفت...

پست خوشحال کننده ای بود! من با خباثت تمام امیدوارم تابستون تون زود تموم شه، که تابستون ما شروع بشه.(خنده شیطانی)

ليلا گفت...

واه واه اینا دوستن یا دشمن ؟ چشم ندارن ببینن خواهرم تابستوتش بوده و کلی خوش به حالش ... ولی حالا خداییش کی این تابستونت تموم میشه که بهار ما شروع بشه ؟ :) :)