۶/۲۳/۱۳۸۱

رفتیم عروسی. فرقی نمی کنه من همه جا از خودم دیوانه بازی در می آرم. چه ملت آشنا باشن چه غریبه...چه نظرشون برام مهم باشه چه نباشه...چه حالم خوب باشه چه نباشه...
******************************************************************
بعد از هزار سال دوباره رفتم پیش استاد گیتارم. چقدر دلم براش تنگ شده بود!! حس می کنم یه تیکه مهم از زندگیم که یه مدت از دست داده بودمش رو دوباره به دست آورده ام. خیلی وقت بود صدای دلنشین یه گیتاری که درست بزنه رو از نزدیک نشنیده بودم. هر چی بود خر خر صدای ساز نامیزون خودم بود و بس!!
کلاس گیتارم یکی از اون چیزاییه که منو تا مدت ها شارژ می کنه و یه جایی میون زمین و هوا نگه میداره. اثر جادویی هم نوازی تا مدت ها توی وجودم می مونه و همه روحم رو متبرک می کنه...
خوش به حال همه اونایی که خوب ساز میزنن...
خوش به حال همه اونایی که روون میزنن و موسیقی از یه جایی از درونشون می آد بیرون..
******************************************************************

هیچ نظری موجود نیست: