۷/۱۰/۱۳۸۱

اولش يه دريچه تازه است...يه جعبه هيجان انگيز که بسته است و نمي دوني توش چيه... اولش ذوق مي کني از هر کشف تازه ... هر چيزي که از توي جعبه در اوردي رو بر مي داري و با وسواس تمام مي ذاري توي قفسه...بعد يه کم تکراري مي شه ... ديگه ذوق نمي کني فقط انجام مي دي، از روي عادت يا از روي محافظه کاري يا از روي ترس از واقعيت. بعد ديگه خوشت نمي آد...يعد نه تنها خوشت نمي آد بلکه اذيت هم مي شي... بايد جندين هزار بار اين تجربه رو تکرار کني تا يه اين نتيجه برسي که مشکل از اينه که خيلي روش حساب کرده بودي.
از اين به بعد وقتي يه نفر جديد رو ديدي يهو شوکه نشو از خصلت هاي منحصر به فردش. هيجانت رو ذره ذره استفاده کن تا وقت داشته باشي که بازم چيزاي جديد کشف کني. و از اون بالاتر تا به اون درجه برسي که بتوني هر چيزي رو که از توي جعبه در آوردي اگه دوستش نداشتي قبولش کني... آخه مرد حسابي فکر کردي خودت هر خصلت و هر رفتاري داري براي بقيه ملت جالبه؟!
مادر بزرگ لولو صحبت مي کنه...
چنين گفت لولو بزرگ پشت شيشه ها

هیچ نظری موجود نیست: