خيلي از رگههاي ناپيدا و موثر جامعهي مردسالار رو آدم بعد از سالها و بعد از تجزيهتحليل رفتارها و عكسالعملهاي گذشتهاش كشف ميكنه.... به خودم فكر ميكنم و به بچهي نيازمندِ توجه و بهانهگير و منفعلي كه توي وجودم بيدار ميشه تا توجه ببينه.
اين منو عميقا توي فكر ميبره. آيا اين بچه، اين لولوي نفرتانگيز و كوچيك، جزو شخصيت منه يا اين كه من يه لولويي رو توي وجودم اون قدر بردم پايين و اون قدر ضعيفش كردم كه قوت طرفم به راضي كردنش برسه....
خيلي عجيبه!!! آيا اين عكسالمعل ناخودآگاه ناشي از اينه كه لولوي واقعي، لولوي معقول و بعضا قوي و منطقي، توجه لازم رو دريافت نكرده كه پشت اين نقاب جديد قايم ميشه؟ آيا هيچ منبعي هست كه منو همينجوري كه هستم راضي نگه داره و مجبورم نكنه كه هم قدش بشم؟!!!
اين مدل رفتاري رو توي خيلي از زنها ديدهام. جدا ريشهي مساله كجاست؟ اين بچهگانه شدن براي دريافت محبت و توجه جزو خصلتهاي زنانهاست يا سيستم دفاعي يه شخصيت بالغ براي دريافت اون چيزي كه نميتونه بگيره؟؟
۹/۰۴/۱۳۸۳
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر