۹/۱۲/۱۳۸۳

توضيح ضروري!!!
جريان سيال ذهن رو كه مسبوق هستين؟ من لولوشونم...
-----------------------------------------------------------------
مي‌خواستم از اتاق رييسم بنويسم و خونه‌ي خانوم هاويشام اما يادم اومد كه يه باري در طول تاريخ به اين نكته‌ي ظريف اشاره كرد كه وبلاگ منو ديده (يا حضرت عباس!! اون وقت هنوزم فكر مي‌كنه كه مي‌تونه يه كاراييشو دست من بسپره؟!!)
مي‌خواستم در ضمن از يه رفيق نازنين گلم كه رنجوندمش بدون اين كه قصدشو داشته باشم معذرت خواهي بشم. نكته‌اش اينه كه وقتي چيزي مي‌نويسم اون قدر درگير فكر و حس و نوشته‌ي خودمم كه... بگذريم
جنون بيتلز گرفته‌ام. همه‌اش دارم اينو گوش مي‌دم.
ناطور دشت انگليسي خيلي قشنگ‌تر از فارسيه اما ترجمه‌ي ناطور دشت واقعا سخته و البته مترجم هم واقعا هنرمند بوده.
براي ني‌ني گولوي خواهرم كه قراره قدم رنجه كنه و پا به عرصه‌ي گيتي بذاره يه سري وسايل بچه گرفتم. وقتي به لباساش نيگا كردم تازه دوزاريم افتاد كه قضيه از چه قراره و برنامه‌ي قربون صدقه‌ي مربوطه رو هماهنگ كردم
كتاب چركنويس بهمن فرزانه رو گرفتم. فكر كردم كسي كه بتونه به اون رووني ترجمه كنه قاعدتا بايد نويسنده‌ي خوبي هم باشه.
تازگي‌ها، مث هميشه در زندگيم، همه چي يادم مي‌ره. احتمالا دارم از كله‌ام اضافه بر ظرفيت كار مي‌كشم. در اين راستا يه فايل ورد روي دسك‌تاپم گذاشته‌ام و توش ماخولياهاي ذهنم رو مي‌نويسم. نتيجه‌اش بد نبوده. بعد از شروع به نوشتن فقط يه چك دوميلوني داييم رو فراموش كردم و يه ميان‌‌ترم و دو سه تا از كاراي رييسمو...
----------------------------------------------------
در اين‌جا من جلوي جريان سيال ذهنم رو مي‌گيرم و دنيايي رو از افاضات خودم محروم مي‌كنم...

هیچ نظری موجود نیست: