۹/۲۴/۱۳۸۳

وقتي كه چركنويس بهمن فرزانه رو تموم كردم، هي به خودم يادآوري كردم كه اين فقط يه كتابه... اين فقط يه كتابه.... اين فقط يه ...
اون وقت سنگيني كتاب يه كمي از روي دل و دستم برداشته شد.

ياد سلوك دولت آبادي افتادم كه صفحه‌هاش مث بولدوزر از روي آدم رد مي‌شد. براي اين كه كتابوراحت‌تر بخونم، به قول كتاب فيزيكمون،به‌سان ارشميدس حمامي از آب اختيار كردم و توي آب شناور شدم اما بازم "سلوك" منو به ته زمين چسبوند.


هیچ نظری موجود نیست: