رفتم و سرمست شدم، وز طرب آكنده شدم
و هي به اين فكر ميكني كه چه جوري ميشه كه شادي و سرخوشي رو نهادينه كرد... به اين فكر ميكني كه چه جوري ميشه كه ديگه از اين خنديدنها و رقصيدنهاي بيدليل متعجب نشد...
به اين فكر ميكني كه چه جوري ميشه دوباره به اون سرشارياي مجهز شد كه قديمالايام ازش روئينتن بودي...
و هي به اين فكر ميكني
۱۱/۱۱/۱۳۸۳
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر