۳/۰۳/۱۳۸۴

عادت مي‌كنيم به مانورهاي ماهرانه در كوچه و برزن... عادت مي‌كنيم به طعم خوش پيروزي پس از هر جاخالي ماهرانه.
****************************
حكيم فردوسي دو چهره زن تصوير مي‌كنه. اوليش خردمند و پارساست و اندر كار اينه كه مرد درويش را كند پادشاه... دوميش چيزيه كه امروز حس كردم تو در من مي‌بيني/ مي‌ديدي. حوصله‌ي به خشم اومدن يا ناراحت شدن ندارم رفيق. هر جور راحتي...
****************************
توي شركت اعلام مي‌كنم كه دارم مي‌رم بانك و بعد مي‌پرم مي‌رم آرايشگاه. ملت اون جا هم ديگه رو نانازي و جيگر و عشق من خطاب مي‌كنن. مي‌شينم و يه دل سير سياحتشون مي‌كنم. از اين همه فاصله خنده‌ام مي‌گيره. مي‌خندم.
****************************
مي‌خوام چندين روز از روزگار مرخصي بگيرم. يه جايي كه نه مجبور باشم مانور ماهرانه بدم، نه به تصويرم توي ذهن اين و اون فكر كنم، نه فاصله‌ام با آدماي دنيا برام مهم باشه و نه براي نشنيدن حرفاي چرند آدما مجبور باشم با صداي بلند توي كله‌ام فكر كنم.
****************************

هیچ نظری موجود نیست: