"مسافر تنها بودن را دوست دارم"*
ساعت 12 شب توي قطار خوابرفته قدم ميزني. واگن 1 سوارت كردهان و تو بايد تا واگن 10 بري. همه خوابن بهجز اون تيپ مسافرايي كه كنار پنجره واميستن و به بيابون يا به عكس خودشون توي شيشه نگاه ميكنن.
مسافر بودن يه سپر دفاعي ايجاد ميكنه. يه فاصله با بقيهي دنيا كه ميتوني از پشت اون فاصله نگاه كني، گوش بدي و فكر كني.
تا صبح توي هواي سرد قطار زير پتو آهنگ گوش دادم و خوابهاي بيربط و پراكنده ديدم.
* فكر كنم كه اين جمله رو توي نوشتههاي جبران خليل جبران ديدهام. توي نامههاي عاشقانهي يك پيامبرش.
۴/۱۲/۱۳۸۴
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)


هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر