۱/۲۰/۱۳۸۵

اندر توصيف خونه ي عمه فاطي!!

توي سفرهاي اردكانم دوتا پديده ي جذاب هستن كه من وقتي خسته مي شم بهشون فكر ميكنم و انگيزه مي گيرم. اوليش خونه ي عمه فاطيه و دوميش هم خونه خودم!!
وقتي بين ساعت 3 تا4 صبح دو سه بار از خواب پريدي تا اين كه قطار بالاخره توي ايستگاه اردكان واسته به تنها چيزي كه مي شه فكر كرد خونه ي عمه فاطيه و يه رختخواب گرم كه منتظرته. از قطار پياده مي شي و سوار ميبي بوسي مي شي كه مي ره تو شهر و هزار بار وامي سته و درش باز و بسته ميشه و سوز دم صبح كويري ميزنه توي كله ات. از ميدون 5 دقيقه پياده ميري تا ميرسي دم خونه عمه فاطي و زنگ ميزني و هر دفعه عذاب وجدان اين كه از خواب بيدارش كردي. بعد از مكث يك دقيقه اي كه در باز ميشه ديگه هيچ چيزي يادت نميمونه از اين همه بيدار خوابي مزخرف: آرامش و گرما زيباترين چيزايي ان كه توي اون لحظه بهت هديه مي دن...

هیچ نظری موجود نیست: