۲/۰۷/۱۳۸۵

- روزهايي كه تصميم به كوه رفتن مي‌گيريم، شير آسمان به طرز فاجعه‌باري باز مي‌شود.
- انسان‌هاي طبيعي به محض پيدا كردن يك زمان بيكاري برنامه‌ريزي نشده، دچار بحران هويت مي‌شوند.
- خونه رو جارو كردم، كف آشپزخونه رو تميز كردم، همه جا رو تي كشيدم، خونه رو مرتب كردم، اون الاغي كه بال داره و رنگش آبي و بنفشه‌ رو گذاشتم توي دستشويي كه هر روز صبح بهمون لبخند بزنه... خيلي تلاش كردم كه بيكار نشم اما نشد...
- زندگي دوگانه‌ي ورونيك بعد از سال‌ها انتظار با كيفيت خيلي عالي دستمه. شروع مي‌كنم به ديدنش... آدمِ بحران‌زده‌ي خنگول ديده بودين؟ من لولوشونم... اون موسيقي نوستالژيك و سنگين و اون تصاوير زرد و زيبا...
- سر بحران هويت مذكور رو با درست كردن يه سوپ بسيار خوشمزه شيره مي‌مالم...
- گاهي وقتا خيلي بچه‌تر از يك آدم 26 ساله مي‌شم... آدم اين قدر حساس؟
- گاهي وقتا سيب‌زميني پخته‌اي بيش نيستم...
- گفته‌شده كه توي مسايل انساني هيچ‌وقت "كيو آن‌گاه پ" نكنين. خونه‌ي من كه تميزه لزومي نداره كه من دچار بحران هويت شده باشم...
- ناخن‌هامو با دقت مي‌گيرم. هنوز اميدوارم كه گيتار دستم بگيرم.
- بابام مي‌پرسه الان كه دفاع كردي بايد خيلي سرت خلوت شده باشه. خيلي عجيبه كه نشده... من واقعا اضافه بر ظرفيت از خودم كار مي‌كشيدم... نيمه‌ي پرش يعني: ظرفيت آدم به اندازه‌ي كاراش كش مياد. نيمه‌ي پرترش يعني: برو كلاس رقص ميرداماد لزگي ياد بگير.
- به همه‌ي بيست و شش ساله‌هاي دوروبرم نگاه مي‌كنم كه كم و بيش عين خودمن. توي مقياس ساراو يگانه و روزبه و پرستو و بابك و سيامك من تا حد خوبي بيست و شش ساله‌ام.
- چرا اين قدر دروني مي‌نويسم. چرا نمي‌تونم در مورد چيزاي بيروني‌تر بنويسم؟!؟ نارسيزم يعني همين؟

هیچ نظری موجود نیست: