۳/۲۲/۱۳۸۵

1- بهم گفته بود كه اينا مترصدن كه همين طور يه بند ازت گزارش بخوان.
نتيجه اين شد كه تا اين مهندس محترم داشت مقدمه چيني مي‌كرد كه لطفا نظرتون رو در مورد پروژه در 3-4 صفحه بنويسين، براي اولين بار در تاريخ بشريت من عكس العمل به موقع نشون دادم و گفتم كه هنوز خيلي زوده و من هيچ شهودي ندارم و غيره...
از اين عكس العمل كوچيك نبايد راحت گذشت. پشتش كلي اراده و آمادگي و هوشياري و درس از شكست‌هاي پيشين خوابيده. بايد به خودم مدال شجاعت بدم...
2- بازهم تاييد طلبي:
به نقل از آقاي بابايي، تاييد طلبي اينه كه آدم براي دريافت توجه و حمايت ديگران نقش بازي كنه و خودش نباشه. اينو نبايد با محبت‌خواهي و اينا اشتباه كرد.
شكم ( با تشديد بخوانيد لطفا) در اين مورد برطرف شد... من توي اين دوران خيلي به خودم نزديك و خيلي راحت بودم. پس تائيد طلبي نقشي در اين قضيه نداشته.
3- چيزي وجود داره به اسم اسطوره‌ي يائسگي. باوري كه باعث مي‌شه بگيم :"ديگه از من گذشته". و اين وقتي همراه بشه با احكام والد سنت‌زده‌ي ما كه دخترها رو به اين باور مي‌رسونه كه "نجيب باش" يا "موقر باش" يا "مطيع باش"، مي‌شه همين جماعت دل‌افسرده و جووني نكرده‌اي كه مي‌بينين.
نسل جوون‌تر اما به خاطر والدگريزي زياد از اين موهبت چرندي كه تبديلشون مي‌كنه به Good Girl و Good Boy هاي زودهنگام، بهره‌اي نمي‌برن... چقدر خوب!
4- يادم باشه در مورد اسطوره‌ي يائسگي بيشتر بنويسم.

هیچ نظری موجود نیست: