۷/۱۶/۱۳۸۵

احتمالا یه جور بیماری باشه. این بیماری ماموریت/مسافرت طلبی!!!
اومده ام شهرک صنعتی کاوه و قراره که یه هفته این جا باشم. روزا تا ساعت 3 کارخونه ام و بعد هتل شهرک. عاشق هتل رفتنم. زندگی موقت توی هتل از اون فرصت هاست که فقط و فقط به خودت می رسی و هی با خودت رو به رو می شی.
توی آینه های بزرگ و توی لابی های پر از غریبه ی شولوغ...
یاد ماموریت ازمیرم می افتم. محشر بود. دو هفته... بعد از کارخونه می اومدم توی وان آب داغ و بلند بلند سلوک دولت آبادی می خوندم و شبا هم به قصد کشت می رفتیم لات بازی!

پایه لات بازی ندارم! خیلی معقول و منطقی می خوام با خودم برم قدم بزنم. iPod ام رو لبریز کرده ام از آهنگ.

هیچ نظری موجود نیست: