یک مرض واگیردار
می رم سر میز بزرگ می شینم و سوپ می خورم. هیچ کس سر میز نمی شینه و میز بزرگ تا ته خالی می مونه. زن بودن یه جاهایی یه پدیده اس که می پیچه به دست و پات. شایدم می پیچوننش به دست و پات. مگر این که بخوان بگن می شه از نون بربری های سر میز شما برداریم؟ و وقتی نون بربری ها رو دادی، دوباره فرو می ری توی جزیره ات.
باهات حرف نمی زنن و نشون می دن که نگاهت نمی کنن اما وقتی می ری برای خودت یه کاسه دیگه آش رشته بریزی حس می کنی که همه نگاه ها بر می گرده.
Recognition Hunger من بدجوری به کار افتاده. شاید همین باعث شد که امروز خیلی سریع با انباردارها دوست بشم.
************************************
هتل پره از درخت انار. قدم می زنم و انار می خورم (یواشکی) و موسیقی گوش می دم.
۷/۱۷/۱۳۸۵
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)


هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر