۸/۲۵/۱۳۸۵

تا چه خواهد شد درین سودا سرانجامم هنوز
یه چیزی هست توی حرفای غزاله و توی رفتارهای کاوه که به شدت آشنا می زنه. یه چیزی که از دیدنش هم خیلی شاد می شی و هم خیلی غمگین. مخلوطی از احساس دوری و احساس نزدیکی. مخلوطی از تعلیق و ثبات... مخلوطی که به قول مامان توی کاسه ات ریخته ان و باید بخوری.

کاسه رو با چاشنی غزاله و کاوه سرمی کشم.

هیچ نظری موجود نیست: