۱۱/۱۷/۱۳۸۶

1- قبل از بلند شدن از جام کلی به صبحانه های مختلفی که در خور این روز تعطیلِ دبستان-بسته (!)* باشه فکر کردم... یهو یادم آمد که امروز Waitangi day تشریف د ارن... روز امضای قرارداد صلح بین مائوری های سلحشور و ارتش بریتانیای لشکرکش!!

شده یک سال!
یک سال و چند روزیه که من اومده ام نیوزیلند... خیلی زود گذشت! و خیلی هم خوش گذشت!

2- دیشب فیلم Michael Clayton رو دیدم. بدک نبود. دوست عزیزمون جرج کلونی هم که در فیلم حضور به هم رسونده بودن... فتبارک الله احسن الخالقین!

3- موضوع این جلسه کلاس حل تمرین ساختارهای اخلاقی و سیستم های اطلاعاتی بود. مورد-کاوی اش هم این بود که فرض کنین شما شهروند گل و گلاب نیوزیلندی بعد از یه سفر طولانی وارد فرودگاه لس آنجلس شده این و متوجه می شین که باید انگشت نگاری بشین. ظاهرا به تازگی نیوزیلند برای این که با استانداردهای آمریکا مطابقت داشته باشه، مشخصاتی مث اثر انگشت و اسکن چشم رو هم به گذرنامه اضافه کرده.
توضیح بدین که چه احساسی به شما دست می ده، چرا و به نظرتون این کار مفیدیه یا نه...
داشتم در مورد ساختار اخلاقیات و تاثیر محیط و جامعه و عمق بخش های مختلف ساختار حرف می زدم. خیلی مثال های خوبی توی آستینم داشتم برای این که نشون بدم ساختار اخلاقی چه جوری توی محیط های مختلف عوض می شه... خودم بیشتر از بچه ها هیجان زده شده بودم از موضوع بحث... مثالی که آخر سر آوردم این بود که من توی ایران به راحتی نسخه های غیر مجاز فیلم و کتاب می گرفتم (دونه ای یه دلار!!) اما این جا برای فیلم و کتابم پول می دم (کتابش درست بود اما در مورد فیلمش همه حقیقت رو نگفتم مسلما!!).

* آدم عاشق شاملو نشه چی کار کنه پس؟!؟

۲ نظر:

ناشناس گفت...

vaaaaaaaay laleh rasti rasti ye sal shod? che etefaghate bahali too in yesal gozashta, be man ham kheili khosh gozasht. vali bavaram nemishe ye sal pish bood dashti jamo joor mikardi

Laleh گفت...

خودمم اصلا باورم نمی شه! یک سال به نظر خیلی بیشتر از این حرفا می آد اما در واقعیت مث برق و باد گذشت!!