۳/۱۵/۱۳۸۷

روی کاغذ می نویسم: ستاره های عزیز
ستاره های مقوایی عزیز

و به دست خطم خیره می شم. دلم برای دست خطِ خودم روی کاغذ تنگ شده! کاش فونت شخصی داشتیم، فونت دست خطِ لولو... فونتی که اون قدر طبیعی باشه که دویدن های جوهر و پهن و باریک شدن نوک مداد رو نشون بده... فونتی که بتونی براش تعریف کنی قراره کجای صفحه خودکارتو بذاری زمین و دوباره مشغول نوشتن شی و یهو کلمه هات پررنگ تر بشن. فونتی که فرقش روی کاغذ کاهی و کاغذ گلاسه مشخص باشه... وقتی به ته نونِ رسولانِ سرشکسته می رسی، جوهر ها جمع بشن و پناه آورد رو ذره ذره بالاتر بنویسی، انگار که داری از بالا اومدن سیل پناه می بری به جایی بالاتر...
روی کاغذی که رد ته لیوان قهوه ات روش مونده و نوشته های اون ور صفحه رو می تونی کم و بیش ببینی...

و اون وقت من با دست خط خودم توی وبلاگم، روی کاغذ کاهی با رد قهوه و بیسکوئیت و جدول های ریزِ اون ور صفحه می نوشتم: و ساعت چهار بار نواخت، چهار بار نواخت...



۴ نظر:

navid گفت...

قشنگ بود :)

ناشناس گفت...

What a beautiful dream

ناشناس گفت...

But I should mention that your dream is not that far from reality:) There are some Machine Learning techniques that can learn and detect the handwriting. Having said that, developing a system that resembles your handwriting might not be that much difficult

ناشناس گفت...

so beautiful... I don't really want a machine to do that for me... I sometimes feel, that I am surrounded with a lot of artificial things, so far from a deep life. I'd love to write with a simple pencil and sometimes fountain Pen on a simple paper, without any lines, somewhere that I can be the only creator of the forms, sizes and the order... everything seems much livelier and the distance between you and your writing gets shorter