۳/۱۳/۱۳۸۷


Iran Awakening

کتاب شیرین عبادی رو یه نفس خوندم و به تلاش برای بهبود حقوق زنان خوش بین تر و امیدوارترشدم.
هر کدوم از دادگاه هایی که می گفت برای من معادل کلی خاطره از روزهای دبیرستانم بود و مقاله های مجله زنان: دادگاه لیلا دختر سنندجی که خانواده اش همه زار و زندگیشون رو فروختن که بتونن ما به تفاوت دیه سه نفر مرد قاتل با دیه دخترشون رو بدن که بلکه قاتل ها رو اعدام کنن... دادگاه آرین دختر شیش هفت ساله ای که زیر کتک پدر و برادر ناتنیش مرده بود و دادگاه هیچ وقت قیومتش رو به مادرش نداده بود.

ابعاد فاجعه حقوق زنان در ایران عمیق تر از این حرفاست: قضیه کمتر بودن خون بهای زن از بیضه چپ مرد رو بگیر تا برسی به عدم صلاحیت زن برای قضاوت و شهادت و ... نامعادله ی وحشتناکی به نام طلاق: یک مرد با سه بار گفتن من طلاقت می دم می تونه شرعا و احتمالا قانونا زنشو طلاق بده اما زن با مدرک پزشکی قانونی ای که بگه شوهرش کتکش می زنه هم کاری از پیش نمی تونه ببره....

بگذریم، عاشق این تیکه از کتاب شدم که بعد از تصویب قوانین اسلامی، شیرین عبادی و شوهرش می رن محضر و شوهرش بهش حق طلاق و حق حضانت بچه هاش رو می ده که حداقل یه کم از نظر قانون با هم برابر بشن.
خوندن این کتاب و توصیه اش به دیگران رو توصیه می کنم!


هیچ نظری موجود نیست: