۱۱/۰۸/۱۳۸۷

رد تابستان روی تنم افتاده است
رد آفتاب و ماسه ها و ماهی ها و تاکستان ها و ستاره ها
صورت فلکی شکارچی این جا سر و ته است
رد حسرتِ ستاره شناس شدن روی صورتم
رد کتاب هایی که نخواندم


۵ نظر:

ناشناس گفت...

radde ketab-hayee keh nakhandam
akhhhhhh, edameh nadeh keh kharash bardashtam!

ناشناس گفت...

دلم برات تنگ شد بچه جون. دوس داشتم بیام پیشت. با هم بریم رو ماسه های گرم دراز بکشیم، حرف بزنیم و ثقل زندگی دود شه.

Unknown گفت...

Wow
بابا تو كه ما رو كشتي. ما هم دلمون تنگ شده و
آن قَدَر رد بر ما ديده مي‌شود كه پنداري گورخر شده‌ايم.

ناشناس گفت...

تیتر رو که دیدم گفتم کار کار لولوی نیمکره جنوبی نشین وگرنه تو این وانفسای سرما و فلاکت منهای ده دوازده درجه زیر صفر نیمکره شمالی به سمت قطب شمال رد پای تابستون کجا بود!

ناشناس گفت...

ما رو صورتمون رد مد نداریم ... ولی استخونامون داره از سرمای اینجا یخ میزنه !
لی لی یخ زده !