۳/۰۳/۱۳۸۹

فریدون سه پسر داشت*


بعد از شوکه ی رو به رو شدنِ فریدون با سر بریده ی ایرج، وقتی به اون جاش می رسه که می گه
که ایرج بر او مهر بسیار داشت
قضا را کنیزک از او بار داشت
... احساس می کنی که می دونی قراره قضیه چه جوری ادامه پیدا کنه و دل گرم می شی.


* تیتر کتاب عباس معروفی

۳ نظر:

Unknown گفت...

لاله! من داشتم برای تزم و تحلیل محتوا آرشیو وبلاگت رو می خوندم که دیدم خودت هم به قشنگ بودن صدات- البته با فروتنی- اشاره کردی! یادته که اخر مصاحبه بهت گفته بودم چه صدای قشنگی داری؟ خیلی خوشحالم که درست حدس زده بودم تازه اونم از پشت کامپیوتر! ببینم آوازی چیزی نخوندی برام بفرستی؟ خیلی دوست دارم صدات رو در حال اواز خوندن بشنوم. ببخشید که به مطلبت ربط نداشت ها.

Laleh گفت...

شادی جون الان که اینو گفتی من لپام گل انداخت! در حدی که بخونم و صدام رو ضبط کنم نیست قضیه... ولی در حدی که برم گروه کر قاطی بقیه بخونم هست!

راستی من دوباره برای یک هفته دارم می ام متز که با استادم کار کنم. تو که احیانا متز نیستی نه؟

Unknown گفت...

ی وای نه!نزدیک متز هم نیستم. چه حیف! حالا شاید دری به تخته خورد و من پاریس کار پیدا کردم و تو اومدی اونجا! به هر حال هر وقت صدات رو ضبط کردی برام بفرستش. خدا رو چه دیدی شاید یه روزی خواننده شدی :)
شب یا روزت بخیر