۸/۲۱/۱۳۸۳

بعد از هزار سال از يه جاي دوردستي ردش رو پيدا مي‌كني. داره مث خر كار مي‌كنه و توي هر حرفش هزار تا مديحه براي پول و ثروت و از اين دست چيزاست.
يه نوستالژيكي داريم من و پرستو كه موقع ديدن و شنيدن و خوندن بچه‌هاي قديمي اوخ مي‌شه.
اين دفعه نوستالژيكم اوخ نشد البته.
اين دفعه شايد بزرگتر و خونسردتر و آدم‌ديده‌تر از هميشه بودم. اين دفعه به سادگي خوشحال شدم و شكر خدا ياد هيچ كدوم از اون روضه‌هاي علي اصغرم نيفتادم كه وا مصيبتا رفقاي قديميمو گم كردم و الخ...

"من پر از نورم و شن"

هیچ نظری موجود نیست: